خطبه اوّل :
اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجّل فرجهم ؛ سلامٌ علیکم جمیعاً و رَحمَهُ اللهِ و برکاتُه… ؛ أعوذُ بِلّله مِنَ الشَیطانِ الرَّجیم . بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ . لا حولَ وَلا قُوَّهَ إلّا بِللّه ألعَلی العَظیم . حَسبُنَا اللهُ وَ نِعمَ الوَکیل ، نِعمَ المولَی وَ نِعمَ النّصیر . الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ . ألصّلاهُ وَ السّلامُ عَلی سَیِّدِ النَّبیین ، حَبیبِ إلهِ العالَمینَ أبِی القاسِمِ المُصطَفی مُحَمَّد و علی عِطرَتِهِ وَ أهلِ بَیتِهِ أجمَعین .
قالَ الحَکیمُ فی کِتابِهِ الکَریم : {{ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ؛ إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ ؛ وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا ؛ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوّاباً }}
در این مظنه ی استجابت دعا امیدواریم خدای رحمان ، استغفار و توبه ی ما را به درگاهش پذیرا باشد ، و ما را مشمول رحمت و رضوان و مغفرت بی پایان خود قرار بدهد ؛ گذشتگانمان را هم ببخشد و بیامرزد ؛ هدیه به پیشگاه خاتم انبیا ، نثار ارواح طیبه ی همه ی شهدا ، حقداران جمع نمازگزاران ، علماء عاملین ، امام راحل ، امامان جمعه ی پیشین این شهرستان ، همه باهم صلواتی هدیه فرمایید .
رسیدیم به سوره ی مبارکه ی نصر ؛ نصر از نصرت ، نصرت به معنای یاری ؛ {{ إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ }} هنگامی که یاری خدا برسد ، هنگامی که نصرت و امداد الهی برسد ، {{ وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا}}هنگامی که نصرت و فتح و پیروزی برسد ، میبینی که مردم ، دسته دسته ، فوج فوج در دین خدا وارد میشوند . این سوره قبل از فتح مکه نازل شده.البته بعضی از مفسّرین ، احتمال اینکه بعد از فتح نازل شده دادند ؛ ولی آنچه که بر حسب تحقیق ، قوی تر به نظر میرسد ، این است که قبل از فتح مکه ، نوید و بشارت بود ، برای فتح مکه . از جمله معجزات قرآن است . خبر از حوادث آینده میدهد.هم از فتح مکه ، و هم از استقبال گسترده ی مردم نسبت به دین خدا . با فتح مکه ، فصل جدیدی در زندگی مردم شبه جزیره ی عربستان اتفاق افتاد . اوضاع ، دگرگون شده بود . ورق خورده بود تاریخ . قبل از فتح مکه ، قریش در موضع خصمانه علیه پیغمبر و مسلمان ها فعال بودند . اما با فتح مکه علاوه بر اینکه دیگر دست از خصومت به ظاهر کشیدند ، بلکه دسته دسته روی آوردند به سمت اسلام . این معنای فصل حدید با فتح مکه . بساط شرک و کفر و توطئه علیه اسلام و مسلمین ، به ظاهر جمع شد . تافتح مکه ، نفاق معنای آنچنان نمایانی نداشت . برای خاطر آنکه دشمنان ، جرأت داشتند ، ظاهر میکردند دشمنی را . اما با فتح مکه ، دیگر جرأت ابراز دشمنی نداشتند ؛ از این لحظه به بعد ، زمینه ی نفاق برای آنهایی که در درون سازگاری نداشتند با اسلام ، با ارزش های دین خدا ، و از ترس نمیتوانستند ابراز بکنند ایجاد ، گرفتار نفاق میشدند . نفاق مهناش این بود که ظاهر میگفتند مسلمانیم ، مؤمنیم ، اما هروقتی که فرصت پیدا کرده بودند ، میخواستند آسیب بزنند . تدبیر بی سابقه ای رسول خدا در قضیه ی فتح مکه به کار برده بود . تدبیر بی سابقه قبل زا فتح مکه ، جنگ هایی که پیش می آمد ، رسول خدا رسماً اعلام میکرد . که آماده بشوید برای رفتن به تبوک. آماده بشوید، میخواهیم برویم به سمت خیبر . آماده بشوید به سمت بدر . مقصد را مشخص میکرد . ولی در قضیه ی فتح مکه ، حالا چرا ، جهتش رو عرض میکنم. مشخص نکرده بود مقصد را ؛ فرمود آماده بشوید ، بیرون بیایید . اردوگاه زده بیرون مدینه پیغمبر . انتظار کشید ، آمدند مسلمان ها ؛ خب نمیدانستند مقصد کجاست . وقتی که آمادگی تمام شد ، کامل شد . آغاز حرکت ، از مسیر معمولی ،و متعارف مکه حرکت نکرد پیغمبر . یک راه بیراهه ای را در پیش گرفت . نمیفهمیدند مردم که مقصد کجاست . این راه به کجا میخواهد منتهی بشود ؛ مشخص نبود . چرا این کار را کرد پیغمبر؟ برای خاطر اینکه میخواست مردم مکه خبر دار نشوند . پیشاپیش خبر نرسد به آنجا . غافلگیر بشوند . چرا غافلگیر بشوند؟هم میخواهد رسول خدا کعبه را از لوث بت ها پاکسازی کند ، همین خانه ی مقدس خدا ، همین کعبه که الان وجود دارد ، بت کده بوده ؛ سقف این کعبه ، بت ها آویخته بوده . در گوشه و کنار داخل خانه ، بت ها چیده بوده ؛رسول خدا مأموریت دارد . برای پاکسازی کعبه و برای تطهیر خانه یخ دا حرکت بکند ، اما دلش میخواهد خونریزی اتفاق نیافتد . کنار کعبه ، داخل مسجد الحرام ، خونریزی اتفاق نیافتد . لذا بنای تدبیر برای غافلگیر ساختن مردم مکه را رسول خدا طراحی کرده بود . حرکت که کردند ، بیشتر شب ها راه می رفتند روز ها دستور میداد داخل درّه ها ، یک جا متمرکز استراحت بکنند . شب حرکت میکردند و راه طی میکردند . آن هم به سرعت میرفتند ، که اگر به صورت معمولی مثلاً بین مدینه و مکه فرض کنید یک هفته زمان میبرد ، اما الان ظرف پنج شبانه روز رسیدند پشت دیواره ی مکه . یعنی پشت کوه اطراف مکه . اگر این کوه را می آمدند بالا ، پایین ، مکه پیدا بود . از قضا ، قبل از حرکت از مدینه ، یک هفته ی قبل ، عباس ، عموی پیغمبر از مکه آمده وبد به مدینه هجرت کرده بود و به مسلمانها ملحض شده و اسلام اختیار کرده بود . حالا در این لشگر کشی ، رسول خدا او را هم تأکید کرد عمو جان تو هم بیا . عباس ، سنش بیشتر است . عموی پیغمبر است . او را هم آورد . حالا اینجا که عصر گاه رسیدند پشت کوه های اطراف مکه ، اینجا را برخلاف شبهای قبل ، پیغمبر ستور داد نیروها پراکنده بشوند . یک جا متمرکز نشوند . شب های قبل ، متمرکز ؛ اما حالا امشب ، فرمود پراکنده بوشید . هردونفر یک جا ؛ هر سه نفر یک جا . بوته ها را هم جمع کنید ، آتش بیافروزید . خود اصحاب و سپاهیان و نیروها نمیفهمیدند برای چه.تعجب میکردند ، اما حکمتی داشت که بعدها فهمیدند حکمت کار چه بوده . نیمه های شب ، رسول خدا عموی خودش عباس را صدا زد ، فرمود که سوار این مرکب شو ، برو روی قله ، ببین آن سمت چه خبر است . عباس ، سوار شد ، رفته وری قله ، شنید که دو نفر دارند با هم حرف میزنند . آن سمت قله ، ولی نزدیک قله . عباس گوش داد دید صدای ابوسفیان است که با یک نفر دیگر دارد حرف میزند . عباس صدا زد ابوسفیان ، ابوسفیان هم صدای عباس را شنید گفت عباس تویی ؟ گفت بله منم . ابوسفیان تویی؟گفت بله منم . ابوسفیان پرسید که عباس چه خبر است این صحرا را نیرو گرفته ؟حالا جمعیت پراکنده شده بودند ، آتش افروخته بودند . اینها هم از دور نگاه میکردند ، وحشت کرده بودند که کل بیابان را نیرو گرفته . عباس هم از فرصت استفاده کرد ، گفت ابوسفیان ، میبینی که صحرا را نیرو گرفته ، این نیرو فردا میریزد داخل مکه ؛ فرصت از دست رفت ؛ چاره ای جز تسلیم نداری. ابوسفیان گفت اگر من تسلمی بشوم جانم در امان است .؟ ؛ عباس گفت بله . من برایت امان میگیرم ، با من بیا . ابوسفیان هم پذیرفت ، عباس او را با خود آورد به حضور رسول خدا داخل خیمه . همان شب . رسول خدا فرمود به عمو عباس که او را ببر ؛ امشب بماند پیش شما ، فردا صبح بیایید. رفت ابوسفیان ، داخل خیمه ی عباس ؛ اذان صبح ، بلال شروع کرد به اذان گفتن ؛ موقعی که پیغمبر در مکه بود نمیتوانستند اذان بگویند . نمیتوانستند نماز جماعت داشته باشند . پغمبر به تنهایی می آمد کنار کعبه نماز بخواند ، آنچنان اذیتش میکردند که خاکروبه به فرقش بریزند ، شکمبه ی شتر بیاورند ؛ این بی احترامی و بی ادبی و اذیت فراوانی که رسول خدا دیده بود . مسلمان ها شکنجه میشدند.هجرت کردند از مکه به حبشه رفته بودند ، خب اینها حکایت از این معنا دارد که در مدینه نمازجماعت نداشتند ؛ اذان نمیگفتند ، حالا برای اولین بار ابوسفیان صدای اذان بلال را شنید ، از عباس پرسید عباس ، چیست ؟ چه خبر است ؟ عباس گفت خب دارند اذان میگویند ، برای نماز آماده میشوند . عباس حرکت کرد وضو ساخت ، ابوسفیان هم همراهش همراهی کرد ، آمد کنار خیمه ی پیغمبر ، دید پیغمبر دارد وضو میگیرد ، و مردم هجوم میآورند قطرات آب و ضوی پیغمبر را به تبرک برمیدارند ، ابوسفیان رو کرد به عباس گفت : عباس ، من سلاطین و پادشاهان ایران و روم را دیدم از نزدیک.مردم از آنها میترسیدند ، ولی مردم به این مرد علاقه دارند . عشق دارند ، دین او جهانگیر میشود . حالا بصیرت پیدا کرد ابوسفیان نامرد ؛ تا چندی پیش ، جنگهای علیه پیغمبر را فرماندهی داشت . سرکرده ی سپاه دشمن ، ابوسفیان بود . ولی حالا که دیگر تسلی شده است ، الآن میگوید که : پیغمبر دینش جهانگیر میشود ، مردم از سلاطین میترسیدند ، ولی به این مرد علاقه دارند مردم .خلاصه بعد از نماز ، هوا روشن شد ، نیروها به صف شدند ، دیگر حسابی ته دل ابوسفیان خالی شد ، رسول خدا فرمود که برو داخل مکه . هرکه درون خانه ی خود بماند و بیرون نیاید در امان است. هرکه به خانه ی تو پناهنده بشود در امان است . هر که داخل مسجد الحرام پناهنده بشود در امان است . وگر نه اگر در خیابان ها کسی مقاومت بکند ، از دم تیغ گذرانده میشود . ابوسفیان حرک کرد به سرعت آمد وارد مکه شد ؛ حالا این آدمی که تا دیروز سرکرده ی سپاه دشمن و به اصطلاح محور مقومت برای دشمنان اسلام بود ، الآن آمد و فریا دزد که ای مردم ، یا به خانه ی خودتان پناه ببرید ، یا به خانه ی من پناهنده بشوید ، یا به مسجد ال حرام پناه ببرید . دیگر مقاومت فایده ندارد . دیگر سپاه اسلام الانه ورود پیدا میکنند ، هرکسی مقاومت کند از دم تیغ گذرانده میشود . خب این ابوسفیان که سرکرده بود ، حالا آمد اینگونه حرف زد ، طبعاً افراد یا به خانه ی خودشان رفتند ، یا رفتند داخل مسجدالحرام پناهنده شدند ، و سپاه اسلام با پیروزی ، با موفقیت ورود پیدا کرد به مکه بدون اینکه از بینی احدی قطره ی خونی ریخته شده باشد . با این تدبیر حکیمانه ی رسول خدا ، در این فرصت مناسب ، مکه فتح شده ؛ بت ها از سقف کعبه فرود آورده شد.روایتی است که مردی به نام مُقاتل نقل میکرد : « لَمّا نُزلت هذه السوره» آنگاه که این سوره نازل شده بود . سوره ی {{؛ إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ ؛}} «قَرَأها علی اَصحابِه» پیغمبر این سوره ر ابر اصحاب قرائت کرد ، «ففرحوا واستبشروا» اصحاب خوشحال شدند ، به همدیگر بشارت میدادند که نصرت الهی میرسد ؛ فتح و پیروزی در راه است . «وَ سَمِعَهَ العباس» عباس ، عموی پیغمبر این سوره را شنید ، «فَبِکَی» گریه کرد عباس ، همه تعجب کردند ، همه داشتند خوشحال میشدند که این سوره نوید و بشارت پیروزی میدهد . چرا عباس گریه میکند ؟ به رسول خدا خبر دادند که عباس ، عموی شما با شنیدن این سوره دارد گریه میکند ، رسول خدا مد به سراغ عمو ، فرمود : «ما یُبکیک یا عَم؟» عمو جان ، چرا گریه میکنی؟چه چیزی تو را وادار کرد به گریه کردن . «قال: أظنّ أنّه قد نعیت إلیک نفسک » عباس گفت : من گمان میکنم دیگر قسمت پایانی عمر شما باشد ، نگرانی من از این جاست ، حالا از کجا عباس این نکته را ر درآورد ؟ که قسمت پایانی عمر پیغمبر را از این سوره بفهمد؟این سوره دارد مژده میدهد و بشارت میدهد که کار تمام . یعنی مأموریت و رسالت پیغمبر به پایان میرسد .{{ إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ }}هنگامی که نصر الهی ، یاری خداوندی به پیروزی میرسد ، {{وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا}} آنگاه مردم دسته دسته در دین خدا وارد میشوند ، {{ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ}} پس تسبیح خدایت را بگو ، تسبیح ، سبحان الله ، تسبیح خدایت بگو استغفار کن و مغفرت بخواه از او . {{ إِنَّهُ کَانَ تَوّاباً }} . اوست که به درستی توبه پذیر است و پذیرای توبه ی بندگان میشود . عباس از این آیه و از این سوره ، این دریافت را پیدا کرد ، گفت احساس میکنم قسمت پایانی عمر شما باشد . رسول خدا هم فرمود : « إّنه کما تقول» بله عمو جان ، همینجور که شما احساس میکنی همین هم هست . «فَعاشَ بعدها سَنَتیَین»بعد از این سوره ، دیگر به دوسال نکشید ، رحلت رسول خدا اتفاق افتاد لذا این سوره را وره ی نصر مینامند ، سوره ی تودیع هم مینامند ؛ سوره ی تودیع ، یعنی سوره ی وداع ، خدا به حبیبش خاتم انبیا محمد مصطفی«ص» ، وعده ی نصرت و پیروزی را داده است ، و بعد ازن بشارت را که بعد از رسیدن نصرت و پیروزی ، مردم دسته دسته ورود پیدا میکنند ، دیگر سدّ دشمنی شکسته میشود ؛ دیگر زمینه ی گسترش نفوذ اسلام فراهم میشود ؛ کار اصلی و مأموریت حقیقی رسول خدا نسبتاً به پایان میرسد ، لذا احساس تودیع و خدا حافظی را از این سوره نموده بودند . اعراب بر این باور بودند که مکه را هرکسی تعرّض بکند و اگر به حق نباشد ، به سرنوشت ابرهه دچار میشود . راست هم میگفتند ؛ گفتند ابرهه به ناحق خواست تعرّض کن به کعبه ، دسترسی به کعبه پیدا کند ، خدا به وسیله ی طیر ابابیل آن ها را نابود کرد ؛ اما همین که اعراب دیدند پیغمبر بار لشکر ، با نیرو ورود پیدا کرد به مکه ، وار د شد به مسجد الحرام ،چیز خاصی اتفاق نیافتاد ، به قول خودشان فهمیدند که این مرد به حق است . دین او حق است و دعوتش حق است ؛ پس دیگر ادامه دادن دشمنی فاید هندارد . تسلیم شدن بهتر است از ادامه ی دشمنی . {{ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا}} ؛ افواج جمع فوج است و فوج به معنای دسته ، دسته دسته می آمدند و میگرویدند و ادای شهادتین میکردند و مسلمانی اختیار میکردند ؛ حالا مباحث دیگری دارد که ان شاءلله هفته ی بعد به عرض خواهد رسید . از جمله ی آنها شأن نزول این آیه . و مسائل دیگری وجود دارد که ان شاءلله هفته ی بعد وعده ی شما باشد .
{{ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ؛ إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ }} به خدا پناه ببریم ، همه چیز را از او بخواهیم ، در هر نمازی حد اقل دو بار تکرار میکنیم {{إیّاک نعبد و إیّاک نستعین }} خدایا فقط تو را بندگی میکنم ، این تنها زبان نباشد ، با تمام وجود ، با عمق جان خدا را بنده باشیم {{إیّاک نعبد و إیّاک نستعین }} . خدایا از تو مدد میخواهم.؛ {{ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ؛ إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا ؛ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوّاباً }} //
پایان خطبه اول-
خطبه دوم :
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ الصّلاه والسلام علی سیّد النّبیین حبیب إله العالمین ابی القاسم المصطفی محمد و علَی علیٍّ امیر المومنین و علی الصّدیقهِ الطّاهره سیّدهِ نساء العالمین و علی الحسن والحسین سیّدَی الشباب أهل الجنهِ أجمعین و علی علی ِ بنِ الحسین و محمدِ بن علی و جعفرِ بن محمد و موسیَ بن جعفر و علیِ بن موسی و محمدِ بن علی و علیِ بن محمد و الحسنِ بن علی و الحجه القائم اَلمنتظَر . اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهِ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَدَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَویلَا.
صلوات…
بار دیگر خودم و همه ی شما برادران و خواهران را در این فصت ذکر و یاد حضرت حق ، تأکید و سفارش دارم به تقوا ، به پرهیز کاری ،درصورتی دعای بندگان خدا مستجاب خواهد شد که ترک گناه داشته باشند و به انجام واجبات ملتزم گردند . در این صورت است که توقع استجابت دعا خواهد بود . پروردگارا در این مظنه ی استجابت ، به لطف و کرمت همه ی ما را ببخش و بیامرز ، گذشتگان ما را ببخش و بیامرز ، عزت اهل ایمان را در سایه ی نظام اسلامی مان تا ظهور ولی الله الأعظم محفوظ و مستدام بدار . شرّ اشرار به خودشان برگردان . فردا سالروز تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام در سال شصت و شش به امر امام راحل است . در کنار دستگاه های قانونگذاری ، مجمع تشخیص مصلحت ، به این انگیزه اتفاق افتاد ، که بعضاً مصوبات مجلس ر اشورای محترم نگهبان مطابق قانون اساسی نمیدید ؛ ولی مجلسیان اصرار داشتند که مصلحت کشور در این است . امام راحل مجمع تشخیص را تشکیل داد که تشخیص مصلت تنها به عهده ی مجلس نباشد ؛ یا احیاناً شورای نگهبان را هم متهم نکنندکه بی جهت در برابر مصوبات مجلس ، مثلاً مانع تراشی میکنند . مجمع تشخیص مصلت ، یک دستگاه و جایگاهی است برای داوری ، که آیا واقعاً مصلحت جدی است یا تصور مصلحت است که قدری آن تصمیمات ، پختگی بیشتری پیدا کند . استحکامی برای مصوبات مجلس و در نتیجه برای نظام باشد .
دوشنبه روز نیروی هوایی ؛ نوزده بهمن پنجاه و هفت ، همافران از آن پادگان خیابان نیروی هوایی تهران راه افتاده بودند آمدند در آن قرارگاه امام راحل ، مدرسه ی علوی تهران . در حیاط مدرسه با لباس فرم ، با کلاه فرم ایستادند و نسبت به انقلاب و نسبت به امام اظهار وفاداری کرده بودند . و پشت سر متعاقب آن ، گارد شاهنشاهی به پادگان نیروی هوایی حمله برده بود . و در نهایت برای روز بیستم اعلام حکومت نظامی کرده بودند وابستگان و پسمانده های وابسته به استکبار ، در دربار و در ساواک و در ارتش هماهنگ کرده بودند ، اعلام حکومت نظامی ، به این معنا که هیچ دو نفری در خیابان حق ندارند با هم راه بروند . با هم حرف بزنند . باید هرکسی دنبال کار خودش باشد ، کسی با دیگری اجتماع نکند . وگرنه مأمورین مسلّح نیاز به دستور دیگر ندارند . افراد را هدف قرار میدهند . یعنی ک تصمیم بسیاز خطرناک ، متقابلاً . همین دیروز بود که دبیرخانه ی خبرگان ، اجلاسی در قم داشت . حضرت آیت الله یزدی یک خاطره ای را نقل کرده بود از مرحوم آقای مرتضایی یا مرتجایی که وزیر شعار بوده در تهران . خدا رحمتش کند فوت شده . ایشان میگفت که آقای یزدی میگفت که من از این وزیر شعار شنیدم که او میگفت من در حضور مرحوم آقای طالقانی نشسته بودم ، ایشان تلفنی با امام صحبت کرد . یعنی به امام گفتند آقای طالقانی پشت خط تلفن است و حتماً میخواهد با شما صحبت کند . امام فرمود عیبی ندارد . خودش گوشی را گرفت . آقای طالقانی را ترس برداشته بود . آقای طالقانی اصرار میکرد که آقا ، این کار خطرناک است ، شما دستور فرمودید که مردم به خیابان ها بریزند ، اینها اعلام حکومت نظامی کردند. اینها رحم ندارند ، اینها مردم را قتل عام میکنند . اجازه بدهید که مردم نیایند الآن بیرون . این وزیر شعار میگفت که صحبت امام را من نمیشنیدم داخل تلفن که امام چه میفرمود . ولی صحبت آقای طالقانی را میشنیدم که آقای طالقانی اصرار میکرد تکرار میکرد ، که آقا کار خطرناکی است . بعد میگفت که یک رتبه آقای طالقانی همان دال تلفن گفت که : «سمعاً و طاعه…سمعاً و طاعه» . میگفت که من تعجب کردم ، تلفن که قطع شد ، به آقای طالقانی عرض کردم که آقا ، شما اول اصرار داشتید که زیر بار نروید . چه شد که یکمرتبه عوض شدید؟ سمعاً و طاعه گفتید مثلاً . میگفت مرحوم آقای طالقانی فرموده بود که امام میفرمود که این کار بشود ، من عرض کردم خطر دارد . امام برگشت و گفت که «خب اگر دستور باشد چه میکنید؟» ؛ « اگر دستور باشد چه میکنید؟» . مرحوم آقای طالقانی میگفت که من با تمام وجود احساس کردم که ایشان از پیش خود نمیگوید . حتماً از ولی امر ، حجّه بن الحسن …….. اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ…..
مرحوم آقای طالقانی میگفت که من هم لرزیدم؛ گفتم که «سمعاً و طاعه…سمعاً و طاعه». شما ولی امر مایید ، شما نایب امام زمانید ، خدای رحمان شما را نصرت میکند ، یاری میدهد،حتماً اطاعت باید بشود . اطاعت میکنیم . مردم به خیابان ها ریختند و قصه فیصله پیدا کرد . وگرنه اگر مردم جا خورده بودند و آن عصر و آن شب بیرون نیامده بودند ، آن ها قطعاً آن شب یک جنایاتی را مرتکب میشدند که یک بار دیگر باز نظام شاهنشاهی را قوت و قدرت بدهند و برگردانند . اما عنایت الهی موجب این شد که امام راحل بر سر این دستور ، مقاوم و استوار ، استقامت بکند ، تأکید بکند و این اتفاق افتاد . امام میفرمود دوام انقلاب در گرو حضور مردم ؛ اتکال به خداوند ؛ اتکال یعنی توکل ، توکل به خدا . از حدود الهی بیرون نروید . از مرز الهی تجاوز نکنید . حضور مردم ، اتکال به خداوند ، و ساده زیستی مسئولان . ببینید اگر خدای نکرده مردم کنار بکشند آسیب میشود . اگر توکل به خدا نباشد در کار ، آسیب میشود . اگر ساده زیستی مسئولان از دست برود ، آن هم آسیب برای انقلاب میشود . امام میفرمود انقلاب تنها ، ما ار به مقصد نرساند . اینها را بعد از پیروزی میفرمود . همه ی این کارها با دست غیبی واقع شد . و إلّا ملتی که چیزی در دستش نبود ، معذلک خداوند طوری کرد که اسلحه های آنها را نگذاشت استعمال بشود . آنها وسائل داشتند . تانک داشتند ، توپ داشنند ، نفر داشتند ؛ آنها تانک و توپ و طیّاره داشتند ، لکن خداوند شما را به رعب نصرت کرد . یعنی خدا ترس به دل آنها انداخت . این ترس به دل آنها کمک شد به حال ملت . و در دلشان یک ترسی انداخت . همان ترس اسباب شکست آنان شد . انقلاب ما انقلابی بود که خود ملت انجام داد . و در صحنه حاضر هستند ملت و همین حضور است که موجب این است که انقلاب آسیب نبیند . ببینید ، عزیزان ، برادران و خواهران ، انقلاب مال ملت ، مال مردم ، خدای نکرده اگر مردم گرفتار غفلت بشوند عواقب استکبار در همه چیز ما ، در دولت ما ، در ملت ما نفوذ خواهد کرد . حضور به موقع ، حفظ هشیاری و بصیرت ، ضامن تداوم انقلاب است .بنا براین حضورمان را هرسال گسترده تر از سال گذشته ، قوی تر و باشکوه تر از سال گذشته ، بیست و دوی بهمن امسال ، روز پنجشنبه به خواست خدا ساعت نُه صبح ، همه باهم کنار هم خواهیم بود ، و دیگران را هم یادآوری و دعوت کنیم .حضور خیلی ارزشمند است . کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من . امام آمد و انقلاب آمد که این کشور به دست مردم ، با رأی مردم ، با نظر مردم اداره بشود ؛ در ارتباط با رد صلاحیت ها یا عدم احراز ، خلاصه باید به قانون پایبند بود . هیچکسی هم مدعی نیست که احیاناً فرض بفرمایید خدای نکرده ممکن است یک جا حقی هم ناشناخته بماند . عدم احراز میگویند یعنی درست نشناختیم . اما حساب کنید ، دوازده هزار نفر در کل کشور ثبت نام کردند ، ظرف دو ماه یا کمتر از دو ماه باید دوازده هزار نفر شناسایی بشوند ، بررسی بشود و دقت بشود . چه بسا که گاهی اگر ملت و مردم بعد ها بشنوند که یک آدم بلا نسبت ناباب و نادرست ورود پیدا کرد ، .خب گله میکنند ، میگویند چرا صلاحیتش را اعلام کرده بودند چرا مانع نشده بودند . حالا که میخواهند اعمال قانون بکنند ، بعضاً این سمت گلگی هست . این ایام بعضی از آدم هایی که واقعاً توقع نیست ، یعنی برحسب سوابق خدمتی که دارند ، توقع این است که بهتر عمل کنند ، بهتر حرف بزنند ؛ در آن فتنه ی هشتاد و هشت ، گفته بودند که اگر اعلام نشود فلانی رأی آورد یعنی اگر بگویند دیگری رأی آورد مردم به خیابان ها میریزند، خب همین اتفاق افتاد که فتنه به پا بشود . الآن هم بگویند که اگر اعلام صلاحیت نکنند شرارت میشود . مثل اینکه فتوای جواز شرارت را دارند صادر میکنند . واقعاً خیلی بعید است از بعضی از آدم ها چرا این جور حرف میزنند و چرا اینجور … ؛ حالا کجای کارشان گیر است و اشکال است ، من نمیدانم ؛ بریدن از امام و گاهی هم به ظاهر ادعای حمایت از بیت امام . آنهایی که بعد از رحلت رسول الله راه را عوض کردند ، خیال میکنید میگفتند که ما با پیغمبر دشمنیم؟نه ! میگفتند سنّت پیغمبر ما را کفایت میکند . ما دیگر نیازی به وصی پیغمبر نداریم . همان سنّت پیغمبر ، همان روش پیغمبر ما را کفایت میکند . یعنی از پیغمبر دم میزدند ولی در عمل وصیت پیغمبر را ریشه کن کرده بودند . . خب در قضیه ی انتخابات خبرگان ، یک مصوبه ای دارد شورای نگهبان ؛ آنهایی که ابتداءً وارد میشوند ، باید در امتحان شرکت کنند . خب این را میدانستند ؛ میدانستند که بایددر امتحان شرکت کنند . اعلام شده بود . حالا طرف برود ثبت نام بکند ، ولی نرود در امتحان هم شرکت نکند ، حالا دیگری فریاد کند که چرا فلانی را رد کردند ؟ ؛ خب خودش خودش را رد کرد ! اگر نمیخواست در امتحان شرکت کند چرا ثبت نام کرد ؟ ثبت نام کرد ، می بایست در امتحان شرکت میکرد . ثبت نام کرد ، در امتحان شرکت نکرد ، حال ، فلانی میگفت : فلانی میگفت که فلان کس این رتبه ی علمی را دارد . اما قانون میگوید شورای نگهبان باید احراز کند . این که آدم تصور کند شورای نگهبان خطّی و جناحی عمل میکند ، این حدس و گمان این و آن است . ولی واقعاً اعضای فقهای شورای نگهبان ، آدم های سنگین ، آدم های عادل و معتدل و منظّم . یک مصوباتی دارند ، یک روالی دارند . باید طبق آن روال کار پیش برود . حال ، واقعاً من خودم با تمام وجود بین خود و خدا آرزوی مان این است که همه ی اعضای بیت امام ، عزیز بمانند ، محترم بمانند ، بله ؛ کنار زدن یک عوارضی دارد ، پذیرفتن بر خلاف مجاری قانونی ، آن هم یک عوارضی دارد ، آنهایی که تشویق کردند نوه ی امام را برای ثبت نام کردن ، آنهایی که تشویق کردند او را برای شرکت نکردن در امتحان ، آنهایی که تشویق میکنند او را برای اعتراض و ادامه ی اعتراض ، آنها هم زیر سوالند ، آنها هم باید جوابگو باشند ؛ خب شمایی که توقع نداشتید ایشان امتحان بدهد ، چرا تشویقش کردید برای ثبت نام؟ ؛ اگر تشویق کردید برای ثبت نام ، تشویق هم میکردید برای شرکت در امتحان . یک لجبازی هایی دارند در می آورند . باید به خدا پناه ببریم ، واقعاً گاهی آدم به ذهنش میرسد که اگر یی از بچه های این ها در جنگ از دست رفته بود شاید این بازی ها را در نمی آوردند . یک قدری کوتاه می آمدند . قصه ی آن دو خانمی که سر یک بچه دعوا داشتند ؛ این میگفت مال من است . آن میگفت مال من است . آمده بودند پیش امیر المومنین به داوری ، حضرت فرمود که قنبر برو شمشیر بیاور ، یکی از این خانم ها گفت که یا ابالحسن شمشیر میخواهی چه کار کنی؟حالا بر حسب نقل ، فرموده باشد که بچه را دو نیم کنم ، نصف مال شما ، نصف مال ایشان ؛ این زن ضجه کشید گفت تو را به خدا این کار را نکن ، من از حق خودم گذشتم ، حضرت فرمود بچه مال همین است . بچه را به ایشان بدهید . آن یکی که راضی بود بچه دو نیم بشود ، بچه مال او نبود .اگر بچه مال او بود ، او هم دل میسوزانید به حال بچه . اگر برای انقلاب ، در تداومش زجر کشیده باشند ، رنج دیده باشند ، درد ملت و مردم را شاید بیشتر و بهتر احساس میکردند و احساس بکنند و این گونه ناسازگاری ها حالا به بهانه ی اینکه بیت امام است . من همینجا به شما عرض کنم ، اولین انتخابات ریاست جمهوری در جمهوری اسلامی ایران اتفاق افتاد ، همین جویبار ، من بالای منبر بودم ، ایام تبلیغات انتخابات بود . یک برادری که الان زنده است الحمدلله ، بیانیه ی مرحوم آقای پسندیده را آورد که برادر امام بود ، وسط صحبت من داده دست من گفت که برای مومنین بخوان . خب من فهمیدم چیست این اطلاعیه . گفتم ایشان برادر است ، اما خط امام و مبنای امام دستش نیست . ما از جامعه ی مدرسین تبعیت میکنیم . خب یک عده دادشان در آمده بود که آقا ، به امام اهانت کردی . به بیت امام اهانت کردید . گفتم بروید خبر ببرید بگویید فلان طلبه اینجوری گفت به بیت امام اهانت اگر هست من می پذیرم . خب مرحوم آقای پسندیده از آقای بنی صدر حمایت کرده بود در آن بیانیه ؛ آنها هم که آوردند اصرار د اشتند من بخوانم . من میدانستم ، یعنی میفهمیدم که امام با سبک و سلیقه و مبنای خود ، او را قبول ندارد ، ولی حالا آمده یک فضایی ساخته خودش را عرضه کرده ، امام تحمل کرد . تحمل غیر از قبول داشتن است . که بعد ها هم فرمود که من از اول راضی نبودم . من به او رأی ندادم . امام به بنی صدر رأی نداد . ولی برادر امام ، اطلاعیه ، بیانیه داد به نفع بنی صدر. حالا نمیخواهیماین چیزها را باز کنیم . واقعاً دوست داریم بیت امام ، من بر اساس این توفیقی که خدای رحمان به بنده داده بود سه سال و چند ماه پای بحث امام نشسته بودم . اگر یک ذره ، یک مثقال ، عزّتی و آب رویی داشتیم ؛ البته آن ایام که شکنجه بود و تبعید بود و زندان . آن ایام خریدار نداشت عنوان شاگردی امام ؛ خریدار نداشت عنوان دستخط امام . اما بعدها اگر عزّتی پیدا شده به برکت همان ایام ، الان هم با تمام وجود برای بیت امام ؛ برای نوه ها ، برای خانواده احترام قائلم ، و از خدا میخواهم عزت آنها حفظ بشود . خودشان وظیفه ی سنگین تر دارند . حرمت امامزاده را متولی باید نگه بدارد . هم خودشانباید مراقب باشند و هم مومنین هم به آنها تذکر بدهند که ان شاءلله این عزت مستدام بماند . و افرادی که دنبال اغراض فاسده هستند این خانواده را بهانه نکنند دنبال شرارت و دنبال فتنه و دنبال فساد بروند . که روح امام آزرده میشود از این معنا . از حضور برادران عزیزی که از پادگان حضرت ولی عصر در حال آموزش فنون نظامی هستند زیر نظر بسیج سپاه در نماز حضور دارند تشکر و تقدیر میکنیم ، خلاصه یاد شهداء گرانقدر شهرستان را که در طول هفته ی ماضی ، هفته ی گذشته سالگرد شهادت آنان است ، را باید گرامی داشت .
(((به تبع هر هفته ، خطبه های حضرت آیت الله معلمی مزّین به نام شهدای شهرستان است که هفته ی ماضی ، و چند روز پیش رو ، سالگرد شهادت ایشان بوده است.))) نثار ارواح این عزیزان صلوات…
متعاقب تذکرات مقام معظم رهبری نسبت به نفوذ ، در دیدار با دبیر و کارشناسان دبیرخانه ی شورای عالی امنیت ملی فرمودند : «انجام صحیح نقش تصمیم سازی ،»یعنی شورای امنیت در انجام وظیفه ی خود و نقش تصمیم سازی خود بخواهد موفق بشود ، منوط به حاکم بودن فضای انقلابی صد در صد است . یعنی در دبیرخانه ی شورای امنیت ملی تأکید فرمود:«صددرصد فضا باید انقلابی باشد ، باید مقابل جریان بی اعتقاد مبارزه با استکبار ایستاد»دارند فشار میاورند ، دارند هدایت میکنند به سمت سازش با استکبار . سازش با استکبار یعنی وداع با مرحوم امام . سازش با استکبار یعنی وداع با شهدا . سازش با استکبار یعنی برگردیم به همان وابستگی های گذشته و نعوذ بلله…
آنهایی که تعقیب میکنند این هدف پلید را باید آرزو را با بصیرت ملت به گور ببرند . بعد فرمود که موارد تکرار شونده در بیانات امام ، خطوط اساسی انقلاب اسلامی است.یعنی سخنان امام در ارتباط با استکبار ، که کراراً تکرار میکند ، یعنی خط قرمز است ، باید تولّی و تبرّی یعنی با دوستان خدا دوستی ، با دشمنان خدا و دین خدا دشمنی داشتن ، هم در گفتار ، و هم در عمل باید پیدا بشود و نمایان بشود . امیدواریم که ان شاءلله خدای رحمان بعضی ها را که دارند سر به خواب غفلت میبرند بیدارشان بگرداند و این ملت را که راه عزت و افتخار را با همه ی سختی هایش و با همه ی مشکلات و گرفتاری هایش تا اینجا پیش برده خدای منان توفیق بیشتر عطا کند که با عزت و افتخار به قله ی استقلال ، البته تا ظهور ولی الله الاعظم جنگ بین حق و باطل وجود دارد . انسان بی تکلیف نخواهد بود . انسان باید با احساس تکلیف و وظیفه زندگی خود را ادامه دهد تا لقاء رحمت حق به سراغش بیاید.
{{بسم الله الرّحمن الرّحیم وَالْعَصْرِ. إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ. إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ صَدَقَ اللهُ العَلیُّ العَظیم}} // پایان خطبه دوم-